گوشی‌قاپ‌های خشن در دام پلیس مشهد | اعتراف به ۴۰ فقره سرقت با شگرد‌های مختلف کسب مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی توسط دانش‌آموز زنجانی نجات جان مسافر مشهدی از آبشار دوزین استان گلستان(۲۷ تیر ۱۴۰۴) انتشار اسامی رژلب‌ها و برق لب‌های غیرمجاز در بازار لوازم آرایشی آبادان گرم‌ترین شهر جهان شد آتش به جان طبیعت حفاظت شده ایلام افتاد (۲۷ تیر ۱۴۰۴) شهادت ۳ هم‌وطن در حادثه تیراندازی در خمین (۲۷ تیرماه ۱۴۰۴) دفترچه سؤالات نوبت دوم کنکورهای تجربی، هنر و زبان‌های خارجی ۱۴۰۴ منتشر شد + لینک سوالات واکنش آموزش‌وپرورش به شایعه افشای سوالات آزمون تیزهوشان و نمونه‌ دولتی پرونده کنکورهای دو نوبته بسته شد پایان سرخک و سرخجه در ایران؛ تأیید رسمی تا سال ۲۰۲۳ کنکور ۱۴۰۴ در آرامش برگزار شد | شروع ترم نوورودها به تعویق افتاد ۸ هزار نیروی پلیس راهور برای تأمین ایمنی تردد زائران اربعین ۱۴۰۴ آماده‌باش هستند زلزله ۴.۶ ریشتری شاهرود را لرزاند (۲۷ تیر ۱۴۰۴) آغاز رقابت داوطلبان گروه آزمایشی علوم تجربی در کنکور ۱۴۰۴ راه اندازی ۳۰ اورژانس اجتماعی در کشور | ایجاد بیش از ۵ هزار فرصت شغلی برای جامعه هدف بهزیستی ۶۳ کشته و ۲۹۰ زخمی در سیل مرگبار ایالت پنجاب پاکستان + فیلم (۲۶ تیر ۱۴۰۴) پیگیری برای ثبت جهانی روستای «مارین» (۲۶ تیر ۱۴۰۴) درباره بادکش درمانی که به یکی از رایج ترین روش های درمانی سنتی تبدیل شده است | درمان‌های آرام بخش افزایش اعتبارات حوزه میراث فرهنگی اردبیل (۲۶ تیر ۱۴۰۴) دفترچه سؤالات نوبت دوم کنکور ریاضی و علوم انسانی ۱۴۰۴ منتشر شد + لینک سوالات حق پرستاری مددجویان بهزیستی با اولویت سه دهک اول در حال پیگیری است ویدئو | مسئولیت‌پذیری و اقدام بموقع پرستاران شیرخوارگاه آمنه تهران پیش از بمباران رژیم صهیونیستی سارقان موتورسیکلت‌های تهران دستگیر شدند مستمری‌بگیران زن می‌توانند مستمری همسر خود را نیز دریافت کنند کلاهبرداری که همسر باردارش را روانه زندان کرد پیداشدن پیکرهای بیش از ۶۰ درصد شهدای جنگ ۱۲روزه، توسط نیرو‌های هلال‌احمر واریزی به حساب بازنشستگان صندوق ذخیره فرهنگیان (۲۶ تیر ۱۴۰۴) گرما این بیماری‌ها را تشدید می‌کند
سرخط خبرها

شکنجه وحشتناک یک زن از سوی شوهرش | دستم را قطع کرد و یک چشمم را از دست دادم

  • کد خبر: ۹۴۷۸۸
  • ۱۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۵
شکنجه وحشتناک یک زن از سوی شوهرش | دستم را قطع کرد و یک چشمم را از دست دادم
گفتگو با زنی پس از ۲۸ سال زندگی مشترک؛ یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زده‌اند. ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. جمجمه هم ترک خورده است. پوست سرم را از محل دیگری پیوند کردند و پاهایم هم تا مدتی روی ویلچر بود.

به گزارش شهرآرانیوز، گفتگو با زنی که پس از ۲۸ سال زندگی مشترک بدلیل شکنجه‌های شوهرش دچار نقص عضو شده است.

بخش‌هایی از مصاحبه را بخوانید.

چه زمانی با همسرتان آشنا شدید و ازدواج کردید؟

۲۸ سال قبل به واسطه خواهر بزرگ همسرم با او آشنا شدم و ازدواج کردم. چهار ماه عقد بودم، بعد از ازدواج هم بچه‌دار شدیم.

رفتار همسرتان از ابتدای آشنایی با شما چطور بود؟

من از دوران عقد متوجه رفتارهای آزاردهنده همسرم شدم. در آن زمان با هم اختلافاتی داشتیم؛ اما بلافاصله سر خانه و زندگی خودمان رفتیم.

چرا زمانی ‌که متوجه شده بودید همسرتان با شما رفتار مناسبی ندارد، از او جدا نشدید؟

من در دوران عقد متوجه رفتارهای بد همسرم شدم؛ اما فکر می‌کردم به‌ دلیل اینکه هنوز خیلی با هم آشنا نیستیم، همسرم این‌طور رفتار می‌کند و بعد درست می‌شود؛ اما تقریبا یک‌ ماه بعد از ازدواج اوضاع بدتر شد که من باردار بودم. تازه باردار شده بودم که کتک خوردم و به خانه پدر و مادرم رفتم. شش ماه از دوران بارداری‌ام را در خانه پدرم گذراندم. در همین مدت هم اقدام به طلاق کردم و حکم استرداد جهیزیه هم گرفتم؛ ولی روز دادگاه همسرم نیامد. تا اینکه روز زایمان فرا رسید. من دوقلو باردار بودم. شوهرم با تماس من به بیمارستان آمد. خدا به من یک دختر و یک پسر داد که نامشان را هانیه و علیرضا گذاشتیم. موقع ترخیص شوهرم فهمید من می‌خواهم به خانه پدرم برگردم، رفتارش را تغییر داد. در نهایت مجبور شدم به‌ خاطر بچه‌هایم همه چیز را بی‌خیال شوم؛ ولی پیش بچه‌هایم باشم.

شما به من بگویید اگر جای من بودید دو بچه دوقلو را رها می‌کردید که بروید؟ من در بیمارستان تصمیم گرفتم دوباره برگردم. پدر و مادرم گفتند نرو، بچه‌ها را بده و بیا. گفتند تو را اذیت می‌کند؛ اما نتوانستم بر خودم غلبه کنم. به این فکر می‌کردم که اگر من به خانه پدرم بروم، چه کسی به این بچه‌ها شیر می‌دهد؟ این بچه‌ها زیر دست نامادری بزرگ می‌شوند. پدرشان رفتاری را که با من می‌کند، با این بچه‌ها هم می‌کند، آن‌وقت من باید چه کنم. چه کسی از بچه‌های من مراقبت می‌کند؟ همین سؤالات و دل‌نگرانی‌ها بود که باعث شد تصمیم بگیرم به خانه شوهرم برگردم تا بتوانم از بچه‌هایم مراقبت کنم.

رفتار شوهرتان با بچه‌ها چطور بود؟

با بچه‌ها خیلی بدرفتاری می‌کرد، مخصوصا با دخترم هانیه. دو بار بینی هانیه را شکست. بچه‌ام هانیه خیلی از پدرش کتک خورد. شوهرم با علیرضا هم رفتار درستی نداشت؛ اما خشمی که نسبت به هانیه داشت خیلی بیشتر بود.

چرا نسبت به هانیه آن‌قدر خشن بود؟

وقتی هانیه و علیرضا به دنیا آمدند، شوهرم می‌گفت هانیه بچه من نیست. تو به من خیانت کرده‌ای. من می‌گفتم مگر چنین چیزی می‌شود یا هر دو بچه را نباید قبول کنی یا هر دو را باید قبول کنی، آنها دوقلو هستند؛ اما شوهرم می‌گفت هانیه خونش A منفی است و با من فرق می‌کند پس بچه من نیست؛ درحالی‌که شباهت هانیه به پدرش خیلی زیاد است. بچه شش‌ماهه بود و من دیدم شوهرم خیلی این بچه را اذیت می‌کند.

یکی از اعضای خانواده هم او را بیشتر تحریک می‌کرد. وقتی دیدم این بچه اذیت می‌شود، موضوع را به برادرشوهرم گفتم و بعد هم گفتم شکایت می‌کنم و اعاده حیثیت می‌کنم و ثابت می‌کنم. برادرشوهرم که از شوهرم بزرگ‌تر است، با شوهرم صحبت و با تشر با او برخورد کرد و بعد هم گفت اگر باز هم از این حرف‌ها بزند، او را طرد می‌کنند؛ به‌ همین ‌خاطر شوهرم دیگر به این حرف‌هایش ادامه نداد؛ اما نسبت به هانیه بدرفتار بود. بعضی اوقات به خاطر اینکه من را عذاب بدهد، بچه‌ها را شکنجه می‌داد و تهدید می‌کرد که الان آنها را می‌کشم.

شوهرتان از چه زمانی بدرفتاری با شما را شروع کرد؟

زمانی که ازدواج کردم، دانشجوی رشته حقوق و کارمند رسمی دولت بودم.

شوهرم نسبت به من سوء‌ظن داشت. همان‌طور که گفتم، به خاطر بچه‌ها به خانه شوهرم برگشتم و بعد هم مانع ادامه کار و درسم شد. به‌ناچار از خانه بیرون نمی‌رفتم. هر کاری شوهرم می‌گفت، انجام می‌دادم. حتی من از طرف تعاونی مسکن بنیاد شهید خانه نیمه‌کاره در شهرک اندیشه گرفته بودم و قسط می‌دادم که من را مجبور کرد خانه را بفروشم. با آن پول بدهی‌اش را پرداخت و بقیه را خرج رفیق‌بازی و کارهای نادرست کرد. شوهرم می‌گفت تو خانه را برای چه می‌خواهی، من خانه دارم. من هم برای اینکه دست از سرم بردارد، خانه را دادم و دیگر هیچ چیز نداشتم. من بچه‌هایم را به دندان می‌کشیدم که بزرگ کنم. شوهرم اعتیاد پیدا کرده بود و مقداری پول به ما می‌داد که فقط شکم بچه‌ها را سیر کنم. در خانه پدرشوهرم زندگی می‌کردم و شرایط سخت بود. مدام از شوهرم کتک می‌خوردم. در همه این سال‌ها یک بار هم نشد که من از دست کارهای شوهرم راحت باشم تا اینکه تصمیم گرفتم روشم را در زندگی عوض کنم. اتفاقی هم در زندگی شوهرم افتاد. اعدام برادرش در سال ۸۶ وضعیت روانی او را بدتر کرد.

گفتید تصمیم گرفتید روش‌تان را در زندگی عوض کنید. چطور این کار را کردید؟

من تبدیل به زنی افسرده شده بودم. تصمیم گرفتم زندگی خودم و بچه‌هایم را از این وضعیت نجات دهم. دوباره به دانشگاه برگشتم و یک سالی را که از درسم مانده بود، شروع کردم. درخواست کار دادم و با توجه به سابقه خوبی که داشتم، قبول کردند با من به‌ صورت پیمانی کار کنند.

همین وضعیت زندگی من را دگرگون کرد. شوهرم از این وضعیت ناراحت بود و مدام به من تهمت می‌زد و می‌گفت که تو کارهای خلاف می‌کنی. از اینکه من درآمد داشتم و در تلاش بودم بچه‌هایم به جایی برسند، ناراحت بود.

بیشتر به سمت مواد رفت و وضعیت روحی‌اش به هم ریخت. به سمت مواد صنعتی رفت. او مدام به محل کار من می‌آمد، با رئیسم صحبت می‌کرد و حرف‌های نامربوطی می‌زد تا من را اخراج کنند. شوهرم می‌دانست من حاضر نیستم کارم را کنار بگذارم؛ چون بچه‌ها بزرگ شده بودند و من نگران آینده آنها بودم. شوهرم از اینکه زنی شده بودم که روی پای خودم بودم، ناراحت و عصبی می‌شد و من را بیشتر اذیت می‌کرد.

بچه‌های شما بزرگ شده‌اند و حالا 27‌ساله هستند. چرا بعد از بزرگ‌شدن بچه‌ها به طلاق فکر نکردید؟

اتفاقا همین کار را کردم. مدتی قبل از اینکه این‌طور توسط شوهرم ناقص شوم، یک روز که از محل کار برگشتم و وارد خانه شدم شروع کرد به تهمت‌های ناروا و غیراخلاقی که من روبه‌روی او ایستادم. حمله کرد و من را کتک زد، به طوری که سر و دنده‌هایم شکست. او قمه داشت و گفت من را می‌کشد. بلافاصله به اورژانس و ۱۱۰ زنگ زدم و کمک خواستم که آمدند. بعد بچه‌ها آمدند. حال خیلی بدی داشتم. من را به بیمارستان بردند و من در بیمارستان بستری بودم که متوجه شدم شوهرم با وثیقه آزاد شده است؛ درحالی‌که شوهرم بعد از اینکه من را زد، وقتی مورد اعتراض علیرضا قرار گرفت، او را هم با قمه دنبال کرده بود که همسایه‌ها و پلیس بچه‌ام را از دست او نجات داده بودند.

بعد از ترخیص از بیمارستان به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم و دادخواست طلاق دادم و همین شوهرم را عصبانی‌تر کرد. می‌گفت حتما ریگی به کفش داری که طلاق می‌خواهی. چند ماه گذشت و من برنگشتم تا اینکه دخترم کرونا گرفت. شوهرم به بچه‌ها گفته بود من کلید را می‌گذارم و می‌روم به مادرتان بگویید برگردد. دخترم حال بدی داشت. باید از او پرستاری می‌کردم. من به شرطی که شوهرم به خانه نیاید، برگشتم تا دخترم خوب شود. دو ماه از ماجرا گذشت و دخترم خوب شد. من دنبال این بودم که تکلیف خودم را روشن کنم که درگیری اتفاق افتاد.

از روز درگیری بگویید.

داشتم باغچه مقابل در خانه را آب می‌دادم که یکباره شوهرم آمد. گفت برو وسایلم را از خانه بیاور. من می‌ترسیدم. وارد حیاط خانه نمی‌شدم؛ چون می‌دانستم اگر بروم پشت سر من می‌آید. اصرار کرد کفش‌هایش را بیاورم. بلافاصله پشت سرم وارد حیاط شد در را بست و زانویش را روی گلویم گذاشت و گفت یا می‌کشمت یا بیا رضایت بده. من هم به‌ناچار گفتم خواسته‌ات را قبول می‌کنم. از ترس اینکه بچه‌ها از راه می‌رسند، فرار کرد. دوباره با ۱۱۰ تماس گرفتم و به پزشکی قانونی هم رفتم. بعد از آن ۲۵ آبان ۹۹ حدود ساعت شش یا هفت شب یکباره شنیدم یکی وارد خانه شد و در حیاط را بست. فهمیدم شوهرم است. به سمت پنجره حیاط رفتم تا فرار کنم. شوهرم به پنجره آشپزخانه می‌کوبید و می‌گفت بیا بیرون. قمه دستش بود، من می‌ترسیدم. به پسرم زنگ زدم و کمک خواستم. یکدفعه شیشه را شکست تا وارد خانه شود. من به سمت حیاط فرار کردم که او ضربه اول را به آشیل پایم زد. در کوچه به زمین افتادم، بعد به سرم زد و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. من را با سطح هوشیاری دو به بیمارستان برده بودند.

چه بخش‌هایی از بدن‌تان آسیب دیده است؟

یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زده‌اند. دو تا از انگشت‌ها که پیوند زده‌اند حرکت ندارد، ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. جمجمه هم ترک خورده است. پوست سرم را از محل دیگری پیوند کردند و پاهایم هم تا مدتی روی ویلچر بود. توان ایستادن و حرکت نداشتم. الان هم وضعیت خوبی ندارم. در واقع من مرده بودم و با یک معجزه زنده ماندم. پسرم انگشت‌ها و دست من را از خیابان پیدا کرده و به بیمارستان آورده بود که پیوند بزنند؛ اما آن‌قدر حالم بد بود که حتی نتوانسته بودند من را به اتاق عمل ببرند. من یک دستم را به صورت معجزه‌آسا به دست آوردم.

فکر می‌کنید مشکل از کجاست که شما نتوانستید خودتان را با وجود شکایاتی که کردید، نجات دهید؟

من قبلا هم به رئیس قوه قضائیه گفته‌ام چرا قانون از ما حمایت نمی‌کند؟ صدها زن مثل من هستند. چرا با مردانی که چنین خشونتی نسبت به خانواده‌ خود دارند، برخوردی نمی‌شود؟ هر بار که من شکایت کردم، به من گفتند شوهرت است، ما نمی‌توانیم دخالت کنیم. چرا قانون هیچ پناهی برای زنانی مثل من نیست؟ تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشد؟ من برای احقاق حق خودم و دخترم و همه زنانی که در وضعیت من هستند، این پرونده را دنبال خواهم کرد. چشمم را کور کرده، دستم قطع شده و من فقط قصاص می‌خواهم.

منبع:شرق

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->